نوشته شده توسط : احسان

 

 

 

بغلم کن عشق خوبم بذار حس کنم تنتو...

از حرارتت بمیرم بگیرم عطر تنتو...

واسه من آغوش گرمت تنها جای امن دنیاست...

ساز آشنای قلبت خوشترین آهنگ دنیاست...

منو که بغل بگیری گم میشم تو شهر رویا...

بند میاد نفس تو سینم مثل مجنون پیش لیلا...

به تو شفاف و برهنه دل سپردم بی محابا...

بغلم کن تا نمیرم بی تو، تو دستای سرما...

مثل دامن فرشته شب ما قدیس و پاکه...

حتی ماه به حرمت ما، عاشقونه تر می تابه...

بغلم کن عشق خوبم بذار آرامش بگیرم...

سر بذارم روی شونت با نفسهات خو بگیرم...

جز سرانگشتهای گرمت تن من عشقی ندیده...

دست بكش رو گونه ی من٬ منو خواب كن تا سپیده..           .

 



:: بازدید از این مطلب : 179
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : 22 مهر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

از زندگی از این همه تکرار خسته ام

از های و هوی کوچه و بازار خسته ام

دلگیرم از ستاره و آزرده ام ز ماه

امشب دگر ز هر که و هر کار خسته ام

بیزارم از خموشی تقویم روی میز

از دنگ دنگ ساعت دیوار خسته ام

از او که گفت یار تو هستم ولی نبود

از خود که بی شکیبم و بی یار خسته ام

تنها و دلگرفته ، بیزار و بی امید

از حال من مپرس که بسیار خسته ام



:: برچسب‌ها: http://www , loxblog , com/editor/popups/images/smiley/msn/72 , gif ,
:: بازدید از این مطلب : 174
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : 22 مهر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

 

 

 

در خواب ناز بودم شبی          دیدم کسی در می زند

در را گشودم روی او          دیدم غم است در می زند

ای دوستان بی وفا          از غم بیاموزید وفا

غم با آن همه بیگانگی          هر شب به من سر می زند



:: بازدید از این مطلب : 202
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : 22 مهر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان
 دعا كردم..

به خودم قول می دهم دیگر دلم برایت تنگ نشود

قول می دهم دیگر با ترنم صدایت آسمان چشمانم بارانی نشود

قول می دهم دیگر با نگاه کردن به عکسهایت عاشق نی غریب چشمانت نشوم

قول می دهم دیگر با خاطرات زندگی نکنم

قول می دهم دیگر دست نوشته هایت را نخوانم و به کلبه دلتنگی ات نیایم

اما خوب می دانم نمی توانم به هیچ کدام از قولهایم عمل کنم

آخر تو فقط وجودت را از من گرفتی خاطرت در سینه ام جا خوش کرده

این یکی را هیچ وقت نمی توانی پس بگیری.

 

اگه یک روز کسی بهت گفت که دوسِت دارم ، توسعی نکن بهش بگی دوسش داری ،اگه گفت عاشقته ، سعی نکن عاشقش باشی ، اگه بهت گفت همه زندگیش تویی ، سعی نکن همه زندگیت باشه ، چون یک روز میاد و بهت میگه که ازت متنفرم ، اونوقت تو نمی تونی ازش متنفر باشی .

 

در عرض یک دقیقه می شه یه نفر رو خرد کرد ، در عرض نیم ساعت میشه یکی رو دوست داشت ، در عرض یه روز میشه عاشق شد ، ولی یه عمر طول می کشه تا  بتونی یه نفر رو فراموش کنی .

 

دقایقی تو زندگی هستن که دلت برای کسی اونقدر تنگ می شه که می خوای اون کس رو از رویاهات بکشی بیرون و تو دنیای واقعی بغل کنی

 

خدايا: به هر که دوست ميداري بياموز که ، عشق از زندگي کردن بهتر است و به هر که دوست تر ميداري بچشان که ، دوست داشتن از عشق برتر



:: بازدید از این مطلب : 224
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 22 مهر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

به نام آنکه بر وجود انسان دمید  

و به نام آنکه دل را آفرید

تا پدیده ای چون عشق را معلول آن کند

پس به نام پروردگار عشق و

به نام پروردگار هستی

سلام به همه دوستان عزیز

 

زندگی سخت نیست ما سختش میکنیم عشق قشنگ نیست ما قشنگش میکنیم دل ما تنگ نیست ما تنگش میکنیم دل هیچکس سنگ نیست ما سنگش میکنیم

 

سعی کن دریابی که مسافری آسمانی هستی و فقط برای لحظه ای کوتاه در این جا به سر می بری، و سپس روانه ی دنیایی دلفریب و بی نظیر می شوی. فکرت را به این زندگی کوتاه و این زمین کوچک محدود نکن. عظمت روحی را که درون توست، به یاد داشته باش.

 



:: بازدید از این مطلب : 189
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 22 مهر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

به نام ستاره ی شب تاریکم…یک شب خوب تو اسمون…یک ستاره چشمک زنون…خندیدو گفت کنارتم تا اخرش تاپای جون…ستاره ی قشنگی بود.اروم و نازو مهربون…ستاره شد عشق منو منم شدم عاشق اون…اما زیادطول نکشید عشق منو ستاره جون…ماهه اومدستاره رو دزدیدو برد نامهربون… ستاره رفت با رفتنش منم شدم بی هم زبون… حالا شبا به یاد اون چشم میدوزم به اسمون

 

هر وقت خواستی تو آسمون یه ستاره واسه خودت انتخاب کنی همیشه اون کم رنگه رو انتخاب کن. چون همه به پر رنگه نگاه می کنن اونم به همه نگاه می کنه

 

من منتظرت شدم ولی در نزدی بر زخم دلم گل معطر نزدی گفتی كه اگر شود می آیم اما مرد این دل و آخرش به او سر نزدی

 

خیلی ها نفرین میکنن … تلافی میکنن… اما نه … نفرین من … الهی اونی که دوستش داری تنهات نذاره … تلافی من …. میرم تا به اون برسی … سره راهت نباشم … را): ستی … قد من دوست داره

 

 

چو کس با زبان دلم آشنا نیست چه بهتر که از شکوه خاموش باشم چو یاری مرا نیست همدرد ، بهتر که از یاد یاران فراموش باشم

 

کسي چه مي داند شايد، اين قدر همديگر را دوست نمي داشتيم اگر از دور به تماشاي روح هم نمي نشستيم . کسي چه مي داند اگر آسمان ما را جدا نمي کرد شايد، اين قدر به هم نزديک نبوديم



:: بازدید از این مطلب : 177
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 22 مهر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان



:: بازدید از این مطلب : 157
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 22 مهر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

همه شب نالم چون نی که غمی دارم
دل و جان بردی اما نشدی یارم
با ما بودی بی ما رفتی
چون بوی گل به کجا رفتی
تنها ماندم تنها رفتی
چون کاروان رود فغانم از زمین بر آسمان رود
دور از یارم خون می بارم فتادم از پا به ناتوانی
اسیر عشقم چنان که دانی

رهائی از غم نمی توانم
تو چاره ای کن که میتوانی
گر ز دل برآرم آهی آتش از دلم خیزد
چون ستاره از مژگانم اشک آتشین ریزد
چون کاروان رود فغانم از زمین بر آسمان رود
دور از یارم خون می بارم
نه حریفی تا با او غم دل گویم
نه امیدی در خاطر که تو را جوبم
ای شادی جان سرو روان کز بر ما رفتی
از محفل ما چون دل ما سوی کجا رفتی؟
تنها ماندم ، تنها رفتی
چو ن بوی گل به کجا رفتی؟
به کجائی غمگسار
من فغان زار من بشنو
بازآ از صبا حکایتی ز روزگار من بشنو
بازآ بازآ سوی رهی چون روشنی از دیده ما رفتی
با قافله باد صبا رفتی
تنها ماندم ، تنها ماندم.....

ترانه سرا : رهی معیری



:: بازدید از این مطلب : 148
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : 22 مهر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان



:: بازدید از این مطلب : 186
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : 22 مهر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

سلام
آره انگار همين ديروز بود که اونو ديدم ديونه اخلاقش و رفتارش شدم 4 ماه صبر کردم تا تونستم يک شب مهتابي کلمه دوستت دارم را بهش بگم شب رويايي و خيال انگيزي بود اسم من شد رويا و اسم اون شد يلدا
ديوانه وار براي هم مي مرديم تا اينکه تصميم گرفت از شهر من برود شبا تا صبح مي نشستيم و فال حافظ مي خونديم يا توي خيابونا شونه به شونه هم حرف دل مي زديم باران را دوست داشتيم بله بقول سهراب زير باران بايد رفت زير باران بايد خوابيد خلاصه 1 سال فراموش نشدني را کنار هم بوديم تا روز وداع سر رسيد



:: بازدید از این مطلب : 228
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 22 مهر 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد